
نفرین به زندگی نفرین به سرنوشت
نفرین به هرچه که تقدیر من نوشت
تقدیر من سیاه دنیای من تباه
فرزند دوزخم در حسرت بهشت
نفرین به سایه ها آن سایه های سرد
دستان شوم آن دنیای هرزه گرد
دلخسته ام ازین تکرار بی ثمر
نفرین به هر چه فقرنفرین به هر چه درد
نفرین به این زمین نفرین به این زمان
آزرده ام ازین اندوه بی امان
مرهم تویی تو شعر بر زخم کهنه ام
ای دلخوشی محض جان غزل بمان!
نظرات شما عزیزان:
حامدم 
ساعت17:32---17 تير 1392
خداکنه منو یادت بیاد با معرفت چ خبر خوبی اصلا ی وقت خبر نگیریا نامرد
سلام داداش حامد گل خوبی مرسی به وبم سر زدی یکم درگیرم نشد به وبت سر بزنم
طه 
ساعت12:15---17 تير 1392
سلام باز که جوابمو ندادین؟اصلا نمیفهمم منظورتونو.گفتم امکانش هس صحبت کنیم با هم؟کی و چطور؟لطفا جواب بدین
طه 
ساعت20:52---16 تير 1392
سلام.ممنون ازجوابتون.امکانش هست شماروببینم؟
سلام
اشعار شما زیبا هستند منتهی اشعاری که دوست بی ناممون برای شما مینویسندخیلی جای تامل و تفکر دارند ادبیات خاصی در این اشعار هست ،امیدوارم بتونم با ایشون آشنا بشم
جواب:ممنون از لطفتون. شعرایی که داداش بی نامم برام مینویسه ازیه شاعره زنجانیه متخلص به منزوی شعرای من بپای استاد نمیرسه داداشم لطف میکنه برام مینویستشون
خیلی عالیه تحسینتون میکنم
جواب:ممنون
((درياي شور انگيز چشمانت چه زيباست
آن جا كه بايد دل به دريا زد همين جاست
در من طلوع آبي آن چشم روشن
ياد آور صبح خيال انگيز درياست
گل كرده باغي از ستاره در نگاهت
آنك چراغاني كه در چشم تو برپاست
بيهوده مي كوشي كه راز عاشقي را
از من بپوشاني كه در چشم تو پيداست
ما هر دُوان خاموش خاموشيم ، اما
چشمان ما را در خموشي گفت و گوهاست
ديروزمان را با غروري پوچ كشتيم
امروز هم زان سان ، ولي آينده ما راست
دور از نوازش هاي دست مهربانت
دستان من در انزواي خويش تنهاست
بگذار دستت راز دستم را بداند
بي هيچ پروايي كه دست عشق با ماست))
اگر چشمانمان اشکی ندارند، زنهار
این حاصل یک ضرب غم با دل ماست
تنهای تنهایم خدایا،بی شک
،،ازماست که بر ماست،،
شود تا ظلمتم از بازي چشمت چراغاني
مرا درياب ، اي خورشيد در چشم تو زنداني !
خوش آن روزي كه بينم باغ خشك آرزويم را
به جادوي بهار خنده هايت مي شكوفاني
بهار از رشك گل هاي شكرخند تو خواهد مرد
كه تنها بر لب نوش تو مي زيبد ، گل افشاني
شراب چشم هاي تو مرا خواهد گرفت از من
اگر پيمانه اي از آن به چشمانم بنوشاني
يقين دارم كه در وصف شكرخندت فرو ماند
سخن ها برلب «سعدي» قلم ها در كف «ماني»
نظر بازي نزيبد از تو با هر كس كه مي بيني
اميد من ! چرا قدر نگاهت را نمي داني؟
سلام
نظرت رو در مورد این غزلها برام بنویس برام مهمه
عالی....
|